صالح جون

ساخت وبلاگ

برای صالح عزیزم می نویسم ؛که قلبم برای او می تپد. برای او که به جای دیدن بازی و شادیش ،شاهد بیماری و رنجوریش هستم. برای او که نفس زدنهای تندش را می بینم، اما نه بعد از شیطنتهای کودکانه اش، بلکه بعداز...
برای او که بااین حال رنجورش، شادی بخش روح وجسم من است. برای او که با بال و پر شکسته اش ،پرواز را به من می آموزد. .برای او که با روح بزرگش، تعلیم بزرگواری به من می دهد. برای او که استاد بزرگ من در صبر وایستادگی است. برای او که سلامتیش ،آرزوی قلبی من است.
صالح جون...
ما را در سایت صالح جون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5salehjoon3 بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 7 بهمن 1399 ساعت: 3:36

سلام

به لطف خداوند مجموعه یادداشتها و دلنوشته هایم تا سال 95 به زیور طبع آراسته گردید.

#صالح_جون #کتاب #کتاب_صالح_جون #مادرانه #نفیسه_نبی زاده

#صالح_جون را در اینستاگرام دنبال کنید

صالح جون...
ما را در سایت صالح جون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5salehjoon3 بازدید : 90 تاريخ : يکشنبه 21 مرداد 1397 ساعت: 21:40

سلام این روز ها صالح جون روز های شلوغ و پر ترافیکی را پشت سر میگذارد.درسهایی را که سایر بچه ها در طول سه ماه خوانده اند را باید حالا بخواند و جبران کند .فشار زیادی را متحمل می شود..یکشنبه و چهارشنبه با آقای رجب زاده ،ریاضی ،فارسی،اجتماعی و علوم و هنر دارد.الحق و الانصاف معلمی شایسته ی ایشان است و بسیار خوب تدریس می نمایند و از پیشرفت و یادگیری صالح هم راضی هستند.شنبه و دوشنبه هم با آقای محمودی عربی و قرآن دارد وسه شنبه ها هم کلاس شطرنج دارد و پنج شنبه هم با خانم صالحی معلم چهار سال گذشته اش زبان و هدیه های آسمانی و کار و فناوری دارد.امیدوارم که جسم نحیفش یاریش کند تا بتواند این سال تحصیلی راهم با موفقیت پشت سر بگذارد.روز شنبه برای اینکه زنگ تفریحی داشته باشد اورا به سینمای نه بعدی بردیم .عاشق هیجان است.الحمدلله  خیلی بهش خوش گذشت.دوشنبه شب ها هم که به قول خودش پاتوق دارد و دوستانش برای بازی پیش او می آیند.به خاطر شلوغی این روزهایش دیشب فراموش کرده بودیم كه دوشنبه است .اما دوست باوفایش آقا حامد یادآوریمان کردند و با علی و حسین و چند نفر دیگر از بچه ها پیش صالح جون آمدند و او را بسی خوشحال کردند.صدرا رضای شیرین زبانمان  این روزها  دلش می خواهد بیشترخانمان باشد و پیش صالح جون .با یک کلمه صدرا که از طرف برادر می شنود آن قدر ذوق میکند که همه ی ما را به وجد می آورد.حر صالح جون...ادامه مطلب
ما را در سایت صالح جون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5salehjoon3 بازدید : 47 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 20:20

  انگشت حیرت را به لب‌ها مى فشاریم دلواپس اخبار دور از انتظاریم اشک غریبى مى‌چکد از گونه‌هامان با یک سبد اندوه و حس صالح جون...ادامه مطلب
ما را در سایت صالح جون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5salehjoon3 بازدید : 60 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 8:12

سلام دوستان عزیز وبلاگی. به لطف خدا قرار است مجموعه دلنوشته ها و خاطرات وبلاگ صالح جون به صورت کتاب چاپ،شود ؛از هم&# صالح جون...ادامه مطلب
ما را در سایت صالح جون دنبال می کنید

برچسب : فراخوان, نویسنده : 5salehjoon3 بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 8:12

سلام روز چهارشنبه 27 اردیبهشت از صالح جون دعوت شد در جشن پایان تحصیلی  ششم شرکت کنه . توی این چهار سال با وجودیکه صالž صالح جون...ادامه مطلب
ما را در سایت صالح جون دنبال می کنید

برچسب : التحصیلی, نویسنده : 5salehjoon3 بازدید : 47 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 8:12

سلام. گاهی‌فکر می کنم برای اینکه فرزندی با شرایط صالح جون داشته باشی وبخواهی حقوق اجتماعی اورا برآورده سازی باید صالح جون...ادامه مطلب
ما را در سایت صالح جون دنبال می کنید

برچسب : رویم؟؟؟, نویسنده : 5salehjoon3 بازدید : 63 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 8:12

سلام جمعه ی هفته ی گذشته بعد از مدتها برای زیارت شهدا به ویژه دایجون به گلستان شهدا رفتیم. در حین رفتن مشکلی در لوله دستگاه تنفس صالح جون به وجود آمد ومقداری سوراخ شد و تنفسش را به سختی انداخت . بابا پیش صالح ماندند و من و صدرا رضا برای تهیه ی چسب به مغازه های محصولات فرهنگی رفتیم .یعنی چاره ای جز این  نداشتم .اما در کمال ناباوری توانستم از اولین مغازه تهیه کنم .آقای مغازه دار با وجودیکه برای فروش نداشت از وسایل شخصیش بدون هیچ سوال و بحثی داد تا کارمان راه بیفتد .با خوشحالی به سمت مزار دایجون و پیش صالح رفتم . الحمدلله تنفسش راحت شد . خیلی تعجب کرده بودم .یعنی شاید از معدود زمانهایی بود که بدو صالح جون...ادامه مطلب
ما را در سایت صالح جون دنبال می کنید

برچسب : رسم,مهمان,نوازی, نویسنده : 5salehjoon3 بازدید : 66 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:14

سلام بیست و یکم تیرماه تولد صالح جون بود.امسال بر خلاف سال های گذشته اصلا یادش نبود و برنامه ی خاصی هم نریخته بود . خودم یاد آوری کردم و از او خواستم هر که را می خواهد دعوت کند . او هم کوتاهی نکرد و بلافاصله تبلت به دست شروع به پیام دادن برای دوستانش شد و دعوتشان کرد . به خواست او جدای از کیک اصلی ،کیکی با طعم کاکائو هم برایش پختم . الحمد لله کمی از کیک موردعلاقه اش را چشیده بود. همین قدر برای آرام شدن دل من کافیست. با خودم کلنجار می رفتم که هدیه برایش چه بخرم که هم خوشحال شود و هم به کارش آید.نتیجه سه پیراهن آستین کوتاه سفید و آبی و سرمه ای شد که الحمدلله خوشش آمد. در این میان صدرا رضا جان هم صالح جون...ادامه مطلب
ما را در سایت صالح جون دنبال می کنید

برچسب : سیزده,سالگی, نویسنده : 5salehjoon3 بازدید : 75 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:14

  سلاممن یک مادرم . و فرزندم را همچون دیگر مادران دوست دارم . با شادیش شاد می شوم و با نا راحتی و رنجوریش قلبم مالامال از اندوه می شود . من هم عاشق پیشرفت و ترقی پسرم هستم . مخصوصا وقتی می بینم صالحم با شرایط فوق العاده ویژه اش کنار آمده و هر طور که هست از لحظات زندگیش نهایت بهره و استفاده را می برد صالح جون...ادامه مطلب
ما را در سایت صالح جون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5salehjoon3 بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 5:57